
در چنین روزی در سال 1364 ه ش رزمندگان اسلام در یک اقدام متهورانه عملیات ظفر یک را آغاز کردند . این عملیات در منطقه جزیره مینو آغاز شد .رزمندگان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی مستقر در جبهه جنوبی، با یورش به مواضع اشغالی دشمن در محدودة جزیره «مینو»، ضمن انهدام بخشی از نیروهای دشمن، شماری از سنگرهای انفرادی و اجتماعی نیروهای عراق را از میان برده و به مواضع پیشین خود بازگشتند.
دراین حمله شماری از نیروهای دشمن کشته یا زخمی شدند و عده ای نیز به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند و نیز مقادیر زیادی جنگ افزار سنگین و سبک منهدم و یا به غنیمت گرفته شد .
نام عملیات: ظفر 1 (ایذایی)
زمان اجرا3/17 :/1364
مدت اجرا: یک روز
مکان اجرا: محدودة جزیره مینو در خاک ایران - جبهه جنوبی جنگ
ارگانهای عملکننده: تکاوران نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی
اهداف عملیات: انهدام بخشی از نیروهای دشمن در منطقه اروندرود
در 12مهر در سال 1366 هجری شمسی عملیات ظفر 2 از جمله عملیات های برون مرزی در استان کرکوک عراق انجام گرفت . به گزارش گروه دفاع مقدس خبرگزار ی مهر این عملیات با رمز { لبیک یا حسین } در استان کرکوک- منطقه عملیاتی شهر کفری وبا فرماندهی قرارگاه رمضان آغاز گردید. این عملیات از نوع ایذایی وبه منظور پاسخگویی به شرارتهای رژیم بعث عراق در بمباران شیمیائی و ویران ساختن روستاهای کردنشین استانهای شمالی عراق و نیز با هدف انهدام تاسیسات نظامی و اقتصادی دشمن صورت گرفت .
در این عملیات که با شرکت نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ولشکر 9 سپاه بدر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق اجرا شد در نخستین ساعات ، ارتفاعات کفری داغ که حد فاصل استان های کرکوک و سلیمانیه و دیاله واقع است به تصرف نیروهای ما در آمد. در ادامه ، جاده های مهم کفری - بغداد و کرکوک - خانقین - تکریت در کنترل کامل نیروهای خودی در آمد .در این عملیات خسارات سنگینی به ساختمان ها و تاسیسات مهم دشمن وارد آمد ازجمله : انهدام ساختمان های سازمان امنیت ، ارگان حزب بعث ، فرمانداری ، شهرداری و اداره پست و تلگراف شهر کفری ، ، شعبه بانک رافدین و ... .
همچنین در این عملیات نیروگاه برق شهر کفری و پمپ بنزین شهر به آتش کشیده شد و پادگان جیش الشعبی به تصرف نیروهای خودی در آمد .در این عملیات پیروز ده ها تانک و نفربر و تعداد زیادی خودرو و ده ها قبضه سلاح سبک و سنگین منهدم شد و همچنین قریب 500 نفر از نیروهای دشمن کشته و زخمی شدند
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 9:44 عصر روز سه شنبه 89 مهر 13
بازخوانی عملیات کربلای 6
محدوده زمانی: 23/10/1365
این عملیات توسط نیروی زمینی ارتش در منطقه سومار انجام شد.
دستاوردها: با انجام این عملیات چندین ارتفاع در شمال منطقه عملیاتی نفت شهر آزاد شد.
شرح عملیات :
نیروی زمینی ارتش در تاریخ 23/10/1365 در شمال سومار با هدف آزادسازی ارتفاعات منطقه با رمز یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) عملیاتی به نام کربلای 6 را آغاز کرد و توانست ارتفاعات 249 و 241 و 289 و 306 و 285 و267 و 294 و 286 و 325 و 295 و 265 و 252 و 277 در شمال شرقی نفت شهر و پلهای ارتباطی منطقه رودخانه کنگاگوش را آزاد نماید.
غنایم :
- دهها دستگاه تانک و نفربر
-تعداد زیادی سلاح سبک و مهمات
تجهیزات منهدم شده :
-11 فروند هواپیما
- دو فروند هلیکوپتر
-20 دستگاه تانک و نفربر
- چند انبار مهمات
- تعدادی خودرو
یگانهای منهدم شدهی عراق :
- گردانهای و 2 تیپ 108
- گردان 1 از تیپ 606
- یک گردان از تیپ 80 پیاده
- یک گردان از تیپ 45
- یک واحد کماندویی از لشکر 16
- تیپ 2 کوهستانی
- تیپهای 703، 94، 426، 506
تلفات عراق :
کشته و مجروح : 4000
ادامه مطلب...
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 9:37 عصر روز سه شنبه 89 مهر 13
یکی از رزمندگان میگوید: حاج عباس رفته بود توی سنگر دیدهبانی که روی دژ قرار داشت تا جلو را برانداز کند. ناگهان همه جا پر از دود و آتش شد. یک چیزی آمد. خدایا خمپاره بود یا توپ مستقیم تانک؟درست نفهمیدم. یکباره دیدم یکی از بچهها توی سرش میکوبد: "حاجی رو زدند.
**عملیات بدر - شرق دجله
*چهارشنبه - 22/12/63
راوی اول: گلعلی بابایی
با شروع پاتک، هجوم نیروهای عراق از همه طرف آغاز شد. فرماندهی آن محور بر عهده ژنرال «ماهر عبدالرشید» بود و هدایت پاتک را صدام شخصا به عهده داشت. این را بعدها از زبان اسرای عراقی شنیدیم. تعداد زیادی تانک عراقی با تغییر موضعی که میدادند و با آرایشهای متفاوتی به طرفمان در حرکت بودند. از هر طرف گلوه تیربار تانکها و ترکش خمپارهها مثل باران بر سرمان می بارید. برای این که دشمن نتواند به دژ - خاکریز- اصلی راه پیدا کند. بچهها از توی چاله تانکها مقاومت میکردند. کار بدجوری بالا گرفته بود. هدفگیری جدید تانکهای عراقی اینطور بود: "یک توپ مستقیم برای انهدام یک رزمنده ایرانی. " نتیجه هم معلوم بود: "پودر شدن بدنها. "
از یک طرف تجهیزات و نفرات زیاد دشمن و از طرفی نیرو و مهمات کم ما، دست حاج عباس(1) را حسابی بسته بود. منطقه آبی بود و امکان انتقال سلاحهای سنگین مثل تانک وجود نداشت. این مربوط به مواضع ما میشد. مواضع عراقیها در خشکی قرار داشت.
سنگینترین سلاحهای ما آرپیچی بود و خمپاره 60، هر لحظه بر تعداد شهدا و مجروحین اضافه میشد. در این اوضاع حاج عباس باید صحنه درگیری را اداره میکرد. آرام و قرار نداشت. مرتب از این سنگر به آن سنگر سرکشی میکرد تا از حال نیروها باخبر باشد. در آن گیرودار، فرمانده گردانهایش را جمع کرده بود توی یک چاله تانک و اوضاع را برایشان تشریح میکرد. آنجا تکلیف همه را معلوم کرد. آن روز هرچه دور و بریها خواستند حاجی را توی چاله تانک نگهدارند، ممکن نشد. بچهها در تیررس گلوله مستقیم و او در چاه پناه؟
*صبح پنجشنبه 23/12/63
عراقیها برای پاتک جدیدی آماده میشدند. تانکهایشان از روز قبل بیشتر شده بود. لاشه تانکهای منهدم شده روز گذشته را از صحنه درگیری کنار برده بودند. اوضاع آن روز برای بچهها تجسم روز عاشورا بود. پاتک که آغاز شد، بچهها هم آرپیچی به دست آماده بودند. ساعتی از درگیری گذشته بود که بعثیها توانستند از جناح چپ ما یک پهلو بگیرند و ما مجبور شدیم قسمتی از دژ را بشکافیم تا آب پشت آن به سمت دشت سرازیر شود؛ شاید جلوی پیشروی تانکها را بگیرد، شاید هم حجم آتش بر سرمان کم شود و ما بتوانیم تجدید قوایی بکنیم. بچهها به شدت مقاومت میکردند. آنقدر عراقیها نزدیکمان شده بودند که تک تیراندازهایشان فقط دنبال پیشانیها بودند. در گرماگرم نبرد ناگاه نفر کناری میغلتید پائین خاکریز. دقت که میکردی فوران خون بود که از پیشانیش بیرون میجهید.
آن قسمت از جناح چپ که به دست عراقیها افتاده بود، یک آبراه داشت که از آنجا نیروها را شکار میکردند و میرفتند. ساعت 3 بعدازظهر نزدیک میشد. لحظات برای ما به کندی میگذشت. عبور از آبراه هم دیگر برایمان امکان نداشت. عراقیها آتش شدیدی روی آبراه میریختند. انتقال سلاح سبک و مهمات هم دیگر غیرممکن شده بود.
حاج عباس رفته بود توی سنگر دیدهبانی که روی دژ قرار داشت تا جلو را برانداز بکند. این آخرین باری بود که او را دیدم. ناگهان همه جا پر از دود و آتش شد. یک چیزی آمد. خدایا خمپاره بود یا توپ مستقیم تانک؟درست نفهمیدم. یکباره دیدم یکی از بچهها توی سرش میکوبد: "حاجی رو زدند... حاجی رو زدند... "
رفتیم بالای سرش. غرق خون بود. اما هنوز نفس بالا میآمد. گوشهای از سرش متلاشی شده بود. سریع با قایق بردیمش به پست امداد گفتند: کار ما نیست، نمیتوانیم کاری بکنیم، باید عقبتر ببرید. حرکت کردیم به سمت عقب. اما چیزی نرفته بودیم که ...
حاج عباس کریمی فرمانده لشکر به ندای "ارجعی الی ربک " پاسخ مثبت داد و برای همیشه آرام گرفت. دیگر از آن همه جنب و جوش اثری نبود و ما برای اینکه روحیه بچهها تضعیف نشود، پیکرش را مخفی کردیم.
**غرب دجله / همان روز
راوی:دوم: قاسم صادقی
عباس بیسیم زده بود که پلهای نفررو را بیاورید، چون بچهها یک قسمت از دژ را شکافته بودند تا آب بیفتد طرف دشمن و مانع پیشرویشان شود. ما برگشتیم برای بردن پلها. آنها را به قایقها بستیم و به راه افتادیم. در این گیرودار دیدم قایقی به طرفمان میآید.
یکی از بچهها گفت: "حاج عباس توی قایق است. "
نگاه کردم و دیدم پیکر بی جانش آرام خوابیده است. دیگر از آن شور و هیجان و بیقراری خبری نبود. رفتم پیش برادر رمضان(2).
گفتم: "عباس شهید شد "
گفت: "برو بهداری پیش برادر ممقانی. "
رفتم و یک آمبولانس از بهداری گرفتم و به سمت معراج شهدای اهواز حرکت کردم. آنجا برای اینکه کسی نفهمد فرمانده لشکر 27، شهید شده، پیکر مطهرش را در تابوت گذاشته و تابوت را هم در کانکسی مخفی کرده بودند و اسم دیگری هم روی تابوت نوشته بودند. این مخفیکاری برای این بود که عملیات بدر هنوز ادامه داشت.
جنازه را توی ماشین گذاشتیم و به دوکوهه رفتم. پیکر مطهرش را برای آخرین وداع با دوکوهه. یک دور در میدان صبحگاه گرداندم. میدانی که گاهی در آنجا سخنرانی میکرد. با هم میدویدیم، ورزش میکردیم و ...
جنازه را به تهران رساندم و بعد از مراسم تشییع، او را در قطعه سرداران، کنار شهید اقاربپرست(3) به خاک سپردیم. این که عباس کنار شهید اقاربپرست به خاک سپرده شد.
خاطرهای را برایم زنده میکند. سال 63 بود. با حاج عباس برای جلسهای به تهران آمدیم. موقع برگشت به منطقه، رفتیم. بهشت زهرا فاتحهای بخوانیم. حاجی درست آمد در همین محلی که الان دفن است. ایستاد و زل زد به عکس شهید اقاربپرست. یک لحظه چهرهاش را دیدم. نمی دانستم با آن نگاهش چه میخواست. اما الان که در جوار همین شهید مدفون است، معنی نگاهش را میفهمم.
1- شهید عباس کریمی رسما حاجی نشده بود. یعنی حج نرفته بود ولی بچه ها به سبب علاقه شدید حاجی خطابش می کردند . یک بار گقته بودند: بیا برو حج، گفته بود: " حج من جبهه است "
2- شهید مجید رمضان آن موقع مسئول ستاد لشکر بود.
3- شهید اقارب پرست از سرداران ارتش بود که شهید شد.
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 9:59 صبح روز سه شنبه 89 مهر 13