هفته دفاع؛ هفت گفتگو / 6 / دکتر موسوی؛
یکی از کارهایم این بود که به بچه های نظامی و امنیتی، زبان پشتو آموزش می دادم. آقای شاهسوند که در حادثه تروریستی مزارشریف، توانست فرار کند، از شاگردان من بود و به خاطر دانستن زبان پشتو توانست خودش را نجات بدهد.
سرویس جهاد و مقاومت مشرق - برای ضبط برنامه «هم قصه» به ایران آمده بود، اما دعوتمان را پذیرفت تا قبل از ضبط و پخش برنامه اش، روی صندلی های مشرق، سئوالات ما را جواب بدهد. لهجه شیرین افغانستانی با جملات صحیح و درست فارسی، ترکیبی را ساخته بود، دیدنی و شنیدنی. دکتر موسوی از مباراتش در افغانستان گفت و از حضورش در جبهه های جنوب و غرب. او بعد از جنگ، زندان آمریکایی ها را هم تجربه کرده بود که خواندن این بخش از سخنانش هم خالی از لطف نیست. مقدمه را کوتاه می کنیم تا زودتر برویم سراغ کلام شیرین و خاطرات جالب آقای موسوی. گفتگوی دکتر، هیچ مقدمه ای نمی خواهد...
***
*اگر موافقید، صحبت را با معرفی خودتان شروع کنیم...
من در خانواده ای که از هر جهت متوسط بودند، در استان پکتیای افغانستان به دنیا آمدم. از کودکی، من مزه های تعصب را چشیدم. چون در منطقه و استاین زندگی می کردم که سنی نشین و پشتو نشین بود. در این منطقه، دو نقطه فارسی زبان هستند و در بین آن فارسی زبانان که 10 در صد هستند، فقط 10 درصدشان شیعه هستند. ما در آنجا بزرگ شدیم و در مدرسه به نام شیعه صدایمان می کردند و این وسیله ای برای تحقیر ما بود.
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 1:28 صبح روز جمعه 95 مهر 30