علی محمودوند بعد از خواندن زیارت عاشورا، دو رکعت نماز خواند، وسایل را عقب وانت گذاشت و رفت؛ دم ظهر بود که با پیکر شهیدی برگشت.
به گزارش فارس، فروردین سال 72 بود و بچهها هم گرفته و پکر، چند روزى بود که هیچ شهیدى خودش را نشان نداده بود، هر روز صبح «بسم الله الرحمن الرحیم» گویا مىرفتیم کار را شروع مىکردیم و تا غروب زمین را مىکندیم، ولى دریغ از یک بند استخوان.
آن روز مهمانى از تهران برایمان آمد، کاروانى که در آن چند جانباز بزرگوار و مداح اهل بیت(ع) «حاج محمود ژولیده» نیز حضور داشتند. حاج محمود اولین صبحى که در فکه بودند، زیارت عاشوراى با صفایى خواند، خیلى با سوز و آتشین، آه از نهاد همه برخاست، اشکها جارى شد و دلها خون شد به یاد کربلاى حسینى، به یاد اباعبدالله(ع) در صحراى برهوت و پر از موانع و سیم خاردار فکه، فکه والفجر یک.
به یاد چند شب و چند روز عملیات در 112 ، 143 و 146، به یاد شهدایى که اکنون زیر خاک پنهان بودند، زیارت عاشورا که به پایان رسید، شهید «على محمودوند» دو رکعت نماز زیارت خواند و قبراق و شاد، وسایل را گذاشت عقب وانت تویوتا.
تعجب کردم، پرسیدم: «با این عجله کجا؟» با خوشحالی گفت: «استارت کار خورد، دیگه تمام شد، رفتم که شهید پیدا کنم».
علی رفت و دم ظهر بود که با صداى بوق وانتى که از دور مىآمد، برگشت؛ متعجب از سولهها بیرون آمدیم. على محمودوند بود که شهیدى پیدا کرده بود، آورد تا به ما نشان دهد که زیارت عاشورا چه کارها مىکند.
راوی: سید احمد میرطاهری
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 1:58 عصر روز دوشنبه 91 آذر 6
مرحوم نادعلی کربلایی، مداح اهل بیت و بسیاری از رزمندگان لشکر سید الشهداء چهره و صدای دلنشین این پیر جبههها را هنوز از یاد نبردهاند. او سه دسته گل به انقلاب اسلامی هدیه کرده است.
به گزارش فارس، در روزهای پرحادثه جنگ تحمیلی، مردان حضور داشتند که وجودشان برای دیگر رزمندگان نعمت بود. به خصوص آنکه آن فرد مداح اهل بیت هم باشد. آنچه پیش روی شماست معرفی یکی از همان یکی از همان ستارگان آسمان درخشان ارباب بیکفن حسین بن علی(ع) است:
مرحوم نادعلی کربلایی، مداح اهل بیت و پدر سه شهید
یکی از شعرهایی که خیلی به دل مینشینه این شعره که:
ای دوست برای دوست جان باید داد
در راه محبت امتحان باید داد
تنها نبود شرط محبت گفتن
یک مرتبه هم عمل نشان باید داد
این روزها مصادف است با سالگرد پیر غلام وافعی اهل بیت(ع) ابو الشهداء مرحوم ناد علی کربلایی. او هم شاعر بود و هم ذاکر اهل بیت (ع). این جمله ذکر دائم مرحوم نادعلی کربلایی بود که خطاب به اربابش امام حسین علیه السلام میفرمود:
یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 10:16 عصر روز سه شنبه 91 آبان 30
مرا به بیمارستان فیروزآبادی بردند، دکترها گفتند: «این خانم مرده است، ببریدش سردخانه»؛ دستهای پسرم رو به آسمان بود، یک جوان سادات در کنارش ایستاده بود و گفت: «روی صورت مادرت را باز کن»؛ همه دور من شدند و گفتند: «از دهانش بخار بیرون میآید!»
مادر دیگر پشتش خمیده و عصا به دست شده است، انتظار در چشمهای گود رفتهاش معنایی دیگر دارد، هر لحظهای که زنگ در صدا میکند، حال بیمارش را از یاد برده، جلوی در میرود تا بلکه علیاکبر پشت در باشد یا خبری از او برایش بیاورند.

مادر شهیدان مهدی و علیاکبر نظری
این خانه در محله دولتآباد جنوب تهران است و دو شهید دارد؛ سردار شهید مهدی نظری که در 20 سالگی در عملیات «والفجر یک» منطقه «فکه» به شهادت رسید و بسیجی 16 ساله شهید علیاکبر نظری که در همین عملیات مفقود شد و تنها اثری که برای مادر آوردند، کیفی با چند تکه لباس و یک عکس از اسارت علیاکبرش بود. علیاکبری که نمیخواست از قافله عقب بماند و با عکس «بیتالمقدس» بر پشت پیراهنش راهی جبهه شد.
طوبی مشتریان، مادر شهیدان مهدی و علی اکبر نظری، با تمام آلامی که در وجودش است، ساعاتی را بر روی تختی که در کنار اتاق است، نشست و برایمان از جگرگوشههایش گفت، از راهی که رفتند، گاهی خندید و گاهی گریست، اما در هر دو صورت ایستاد، مقاوم و پرصلابت.
حاصل مهمانی بعداز ظهر پنجشنبهای دلچسب، گفتوگویی است که در ادامه میخوانید:
* همسرم صنعتکار بود
ادامه مطلب...
نویسنده » شهید فریبرز ا.. بخش پور زارع » ساعت 10:19 صبح روز دوشنبه 91 آبان 29